سرگذشت یا آینده

در مورد خودمو تصمیماتمو همه چی دیگه

سرگذشت یا آینده

در مورد خودمو تصمیماتمو همه چی دیگه

خیلی اتفاقا افتاده

سلام به همه

چند وقتی نبودم تو این وقفه خیلی اتفاق افتاده

واسه تمدید اجاره محل کارمون رفتیم پیش صاحب ملک انقد زیاد میگفت که همین جوری پاشدیم اومدیم بیرون فکر میکرد ما تو مغازه اش طلا درو میکنیم

خدا کنه باهاون راه بیاد حوصله ی دوباره بیکار شدنو ندارم اونم تو سن 32 یا شایدم 33 سالگی

تو خونه بیشتر از همیشه فشار آوردن واسه زن گرفتنم منم میگم بابا ولم کنید من تو خرج خودم موندم والااا

خیلی میترسم از اینکه زن بگیرم و بیکار و بی پول و... بشم

از یه طرفم زن بگیری باید حداقل یه مراسم کوچیک برگزار کنی من مراسم بگیر کیو دعوت کنم؟

این فامیل حسود و بخیل؟ دلم نمیخواد ریخت هیچکدوموشونو ببینم

این روزا یکی از خاله هام قهر کرده رفته خونه ی پدر بزرگو و برادرهاش(دایی ها) اون بنده خدا زن زندگیه اما از شانس بدش مرد زندگی گیرش نیومده از یه طرف هیچکدوم از نزدیکاش بدردش نمیخورن غصه ی اینم اومده رو غصه هام بعد 25 سال زندگی آخرش بشه این؟؟؟

یه معلم یونانی هم هست که جدیدا باهم دوست شدیم از طریق یکی از این سایت های تمرین زبان خیلی آدم مهربونیه و جالبتر اینکه یه زن ایرانی گرفته واسه تمرین زبان خیلی خوبه که از طریق ایمیل با هم در ارتباطیم

حال خودمم هیچ فرقی نکرده غمگین و افسرده و از خودشاکی

خدایا خودت یه کاری واسه هممون بکن مخصوصا خاله ام

فعلا.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.