این روزا خیلی فکر میکنم با خودم
راجب همه چی و هیچی
انقد افکارم مشوش و بهم ریخته اس که روزها به سرعت برق و باد میگذرن
فکر میکنم و میشینم به حساب کتاب که با خودم چند چندم،برنده ام یا بازنده ام؟
اما وقتی که خوب حساب میکنم میبینم برنده نیستم، بازنده هم نیستم اما اونیم نشدم که خودم میخوام یا بهتر بگم راضی نیستم
میخواستم پزشک بشم اما کارشناس مدیریت شدم حالا مدیریت چی خدا عالمه
میخواستم تو این سن اوضاع مالی خوبی داشته باشم اما ندارم بدم نیست اما اونم نشد که باید میشد
میخواستم تو این سن عشق زندگیمو پیدا کرده باشمو داشته باشمش اما نه پیداش کردم نه دارمش
راستشو بخواید حتی نمیدونم چی میخوام نمیدونم چرا انقد دو دل و آشفته ام
بعضی وقتا دلم میره سراغ آدم هایی که حس میکنم اونا منو نمیخوان و خیلی وقتا کسایی دلشون منو میخواد که من هیچ علاقه ایی بهشون ندارم
نمیدونم کاش خدا یکم بیشتر هوامو داشته باشه.