سرگذشت یا آینده

در مورد خودمو تصمیماتمو همه چی دیگه

سرگذشت یا آینده

در مورد خودمو تصمیماتمو همه چی دیگه

دلم برات تنگ شده

سلام

نمیدونم از کجا شروع کنم آخه بیشتر از همیشه غمگینم.

محل کار یا همون مغازه مونو تمدید کردیم البته با پادرمیونی چند نفر دیگه وگرنه صاحب ملک قیمت نجومی میداد هرچند باز 20 درصد دیگه گذاشت روش اونم تو این بازار کساد

خلاصه خیلی تحت فشاریم از نظر اجاره /بازار کساد/همصنفیان بی انصاف/و...

اما اینا که به کنار یه اتفاق خیلی ناگوار واسمون افتاده واسه کل فامیل:

دایی بزرگم تو تصادف فوت کرد.اونقد فوتش نابهنگام و دور از باوره که هنوزم من باورم نشده و بعضی وقتا که از خیابون رد میشم چشمم دنبالشه مخصوصا تو مسیرهایی که قبلا دیده بودمش

واسه انجام یه سری کار اداری میره شهرستان و واسه برگشت با یه ماشین شخصی برمیگرده که سه تا مسافر دیگه هم داشته میون راه به دلیل سرعت بالا و صاف بودن لاستیک و عدم کنترل راننده ماشین میره زیر تریلی روبرو یعنی شاخ به شاخ میزنه به تریلی و درجا هر 5 سرنشین فوت میکنن

حالم انقد گرفته اس بعد 25 روز که نمیتونم ادامه ی یاداشتو بنویسم خیلی جون بود.... 

خیلی اتفاقا افتاده

سلام به همه

چند وقتی نبودم تو این وقفه خیلی اتفاق افتاده

واسه تمدید اجاره محل کارمون رفتیم پیش صاحب ملک انقد زیاد میگفت که همین جوری پاشدیم اومدیم بیرون فکر میکرد ما تو مغازه اش طلا درو میکنیم

خدا کنه باهاون راه بیاد حوصله ی دوباره بیکار شدنو ندارم اونم تو سن 32 یا شایدم 33 سالگی

تو خونه بیشتر از همیشه فشار آوردن واسه زن گرفتنم منم میگم بابا ولم کنید من تو خرج خودم موندم والااا

خیلی میترسم از اینکه زن بگیرم و بیکار و بی پول و... بشم

از یه طرفم زن بگیری باید حداقل یه مراسم کوچیک برگزار کنی من مراسم بگیر کیو دعوت کنم؟

این فامیل حسود و بخیل؟ دلم نمیخواد ریخت هیچکدوموشونو ببینم

این روزا یکی از خاله هام قهر کرده رفته خونه ی پدر بزرگو و برادرهاش(دایی ها) اون بنده خدا زن زندگیه اما از شانس بدش مرد زندگی گیرش نیومده از یه طرف هیچکدوم از نزدیکاش بدردش نمیخورن غصه ی اینم اومده رو غصه هام بعد 25 سال زندگی آخرش بشه این؟؟؟

یه معلم یونانی هم هست که جدیدا باهم دوست شدیم از طریق یکی از این سایت های تمرین زبان خیلی آدم مهربونیه و جالبتر اینکه یه زن ایرانی گرفته واسه تمرین زبان خیلی خوبه که از طریق ایمیل با هم در ارتباطیم

حال خودمم هیچ فرقی نکرده غمگین و افسرده و از خودشاکی

خدایا خودت یه کاری واسه هممون بکن مخصوصا خاله ام

فعلا.

سر دو راهی

سلام

این مدت انقد حالم خوب نبوده که بتونم چیزی بنویسم اما خلاصه اش میشه اینا:

نمازم رو نمیخونم راستش هیچ حسی هم به ادامه اش ندارم نمیدونم چه مرگم شده از طرف دیگه ژست آدم های مذهبی هم به خودم میگیرم آخه کسی که نماز که رکن دینه نخونه میتونه مذهبی باشه؟

ارشد باز اسم نوشتم اما نمیخونم راستش هیچ شوقی ندارم ارشدم گرفتم که چی؟ پارتی ندارم برم سرکار باهاش از یه طرفم دیگه طاقچه ی خونه جا نداره اگه فقط کاربردش گذاشتن مدرک تو طاقچه باشه

شبا خیلی بد میخوابم شاید تا صبح 10 بار بیدار میشم

صبحم که پا میشم خسته و کوفته ام مردم شب میخوابن صبح پا میشن سر حالن اما من نه

این دفعه همش شد نق و نوق اما خدایش همش همینه این اصل حالمه

اون دختر دیونه ایی هم که من میخوام هنوز پیداش نشده

یکی از رفقام میگفت آزاد همه ی این کلافه گیت مال بی زنیته اما راستشو بخواید فکر نمیکنم یه آدم دیگه بتونه رو یکی دیگه تاثیر بذاره

میذاره؟

شما بگید



چرا انقد ساده ام؟

من تو دو روز جمعه و شنبه دوبار باز سوتی دادم سوتی که چه عرض کنم گیج بازی سادگی بیخودی حساب کردن رو کسی که اصلا بدرد نمیخوره

33 سالگی رو رد کردم اما هنوز پخته نیستم هنوز همون ساده ی گیج و بی سیاستم حتی قد یه ارزن تو وجود من سیاست نیست

خلاصه خیلی از خودم ناراضی ام.

ناراضی تر همیشه.

چند چندم با خودم؟!؟!

این روزا خیلی فکر میکنم با خودم

راجب همه چی و هیچی

انقد افکارم مشوش و بهم ریخته اس که روزها به سرعت برق و باد میگذرن

فکر میکنم و میشینم به حساب کتاب که با خودم چند چندم،برنده ام یا بازنده ام؟

اما وقتی که خوب حساب میکنم میبینم برنده نیستم، بازنده هم نیستم اما اونیم نشدم که خودم میخوام یا بهتر بگم راضی نیستم

میخواستم پزشک بشم اما کارشناس مدیریت شدم حالا مدیریت چی خدا عالمه

میخواستم تو این سن اوضاع مالی خوبی داشته باشم اما ندارم بدم نیست اما اونم نشد که باید میشد

میخواستم تو این سن عشق زندگیمو پیدا کرده باشمو داشته باشمش اما نه پیداش کردم نه دارمش

راستشو بخواید حتی نمیدونم چی میخوام نمیدونم چرا انقد دو دل و آشفته ام

بعضی وقتا دلم میره سراغ آدم هایی که حس میکنم اونا منو نمیخوان و خیلی وقتا کسایی دلشون منو میخواد که من هیچ علاقه ایی بهشون ندارم

نمیدونم کاش خدا یکم بیشتر هوامو داشته باشه.